وارد شدن به مقوله تجربه کاربری در آغاز برای یک کسب و کار ثابت شده دشواریهایی را به همراه دارد. حداقل بعضی از افراد درک می کنند که تجربه کاربری چیست؟ حتی ممکن است راجع به اهمیت آن چیزهایی را بدانند، اما اغلب آنها نمیدانند که برای دستیابی به تجربه کاربری خوب، به چه چیزی نیاز است.
این عدم درک به ویژه اگر از سمت مدیریت باشد؛ منجر به درگیری آنها با تیم UX میشود. اما اگر تمام مدیران این ۷ مورد را بدانند، انتظار میرود تا از مشکل یاد شده اجتناب شود و یا حداقل از میزان شدت آن کاسته شود.
پژوهش کاربر اختیاری نیست.
احتمال آن هست که مدیران محصول، مدیران پشتیبانی محصول، مدیران بازاریابی، مدیران توسعه و بقیه مدیران همگی احساس تهدید شدن کنند، اگر یک عضو تازه وارد UX، بگوید که نیاز است تا وی با کاربران صحبت کند. این مهم، باعث ایجاد واکنش های دفاعی آنها در جلسات ارائه میشود. مدیرها استدلال میکنند که آنها همیشه با کاربرها و مشتریها در ارتباط هستند و با آنها صحبت میکنند و بنابراین شما نیازی به صحبت با آنها ندارید.
شاید سادهترین راه برای غلبه بر این مشکل تشریح هدف پژوهش کاربر و یکی از خروجیهای آن یعنی user personas باشد. مزیت پژوهش کاربر در درک بهتر کاربران است، بدین وسیله کسب و کار میتواند خود را با اهداف کاربر منطبق کند. این خروجی نشان میدهد که چگونه پژوهشهای موجود نمیتوانند با این دقت، این تصاویر را ایجاد کنند. همچنین نشان میدهد که پژوهشهای موجود چگونه میتوانند این تصویر را تکمیل کنند و شما باید به آرامی و در تفکر خود قبول کنید که افراد اطراف شما میتوانند برنده باشند.
یک فرآیند تک مرحله ای نیست.
در طول چند سال گذشته به فرایندهای کسب و کار بزرگ توجه فراوانی شده است. معرفی روشهای مدیریت کیفیت مانند Lean، Six Sigma و TQM باعث این توجه شده است. این کار اغلب منجر به انتظار فرآیند UX از تیم UX از سوی چهرههای ارشد میشود. آنها رویکردی ثابت و خوب را می خواهند که با اتخاذ آن بتوانند بر روی هر یک از پروژه هایشان آنرا اعمال کنند.
شما باید نشان دهید که UX انعطاف پذیر است. هر پروژه منحصر به فرد است و برای توسعه آن ممکن است نیاز به فرایند خاص و متفاوتی با بقیه پروژه ها وجود داشته باشد. بخشی از فرآیند شما انتخاب ابزار مناسب برای کار است، تکرارها درون یک پروژه ممکن است مسیر UX بسیار متفاوتی با مسیر UX انتخاب شده برای یک محصول با نام تجاری جدید را داشته باشد.
رابط کاربری (UI) بخشی از تجربه کاربری (UX) است اما همه آن نیست.
اغلب تصور میشود که طراحی UX تنها مربوط به جریان عملیات یک صفحه، دکمه ها و سایر ورودی ها است. اما یک طراح خوب UX میتواند بگوید که این تنها بخشی از کار است. البته این بدان معنا نیست که UI مهم نیست، بلکه یعنی اینکه UX به حوزه های دیگر هم مربوط میشود.
درباره اینترنت اشیاء صحبت کنید، به اینکه چگونه در طی چند سال ممکن است هیچ صفحه نمایشی در ارتباط با یک محصول وجود نداشته باشد. درباره چگونگی تسهیل فرآیند کسب و کار و توسعه فرآیند محصول (چیزهایی که در صفحه نمایش وجود ندارند) توسط UX صحبت کنید. در مورد تجربه کاربری محتوا و دلیل اهمیت آن صحبت کنید. در مجموع، محدوده UX و اهمیت آن را نشان دهید.
تست کاربردپذیری اهمیت دارد.
صاحبان کسب و کار، به تخصص افراد نگاه میکنند. این یک مزیت برای شماست زیرا شما با داشتن تخصص خود توانستهاید که استخدام شوید و آنها شما را به عنوان متخصص UX میشناسند. اما متاسفانه، این دیدگاه میتواند باعث ایجاد مقاومت در شما برای انجام تست کاربرپذیری شود.
اگر شما متخصص هستید و کار طراحی را انجام میدهید، مطمئن هستید که انجام این کار کافی است؟ اگر شما درباره آنچه که انجام میدهید اطلاعات دارید، معتقد هستید که نیازی به تست وجود ندارد؟
درست است که شما متخصص هستید، اما متخصصان هم اشتباه میکنند. اگر کوکا کولا به چند مرحله عقبتر برگردد تا بررسیهای عمیق خود را بر روی مشتریان انجام دهد، آنها متوجه میشدند که احتمالاً نوشیدنی جدید آنها ایده خوبی نبود. این نتایج تست کاربردپذیری است که معین میکند سرمایه گذاری در توسعه محصول ارزش تلاش دارد یا خیر.
کاربردپذیری هم بخشی از تجربه کاربری است، اما همه آن نیست.
حوزه دیگری که UX به آن مربوط میشود، “کاربردپذیری” است. بله، کاربردپذیری بخش مهمی از آنچه ما انجام میدهیم است، اما بار دیگر میگوییم، همه آن نیست.
به عنوان مثال، بهتر است به خودروی رکابی Sinclair C5 یا ویدیو Betamax توجه کنید، که برای موفقیت نهایی یک تفاوت اساسی را ایجاد نکردند. فقط به این دلیل که محصولی برای استفاده آسان است، به این معنا نیست که بازاری برای آن وجود دارد. مهم تجربه کلی این محصول در زمینه مورد نظر است.
زمانبر و تکراری است.
مدیران اغلب سوالاتی دارند مثل اینکه “برای ساخت محصول چه مدت زمان باید صرف بشود؟” و یا “منظور شما این است که محصول در این نسخه کامل نخواهد بود؟” از منظر تجاری سرمایه گذاری در UX خوب است، زیرا صاحبان کسب و کار فکر میکنند صد درصد سرمایه در طی زمان کوتاهی برمیگردد. اما کارشناس UX میداند که این ممکن است اتفاق نیفتد، در حالی که تیم مدیریت نمیداند.
دراین صورت نیاز مبرمی درباره توضیح فرآیند UX حس میشود. برای تولید بهترین تجربه کاربر از ایدههای آغازین، نیاز به صرف زمان یبشتر و تولید نمونه های اولیه، وایرفریم ها، تست ها و غیره هست. در دراز مدت، تقریبن هر تجربه ای را می توان بهبود بخشید، حتا اگر آن تجربه در زمان انتشار محصول بسیار عالی باشد.
تجربه کاربری به افراد زیادی نیاز دارد.
غریزه مدیر برای صرفه جویی در تعداد کارکنان هرگز نباید برآورد شود. مدیران هنگام استخدام یک فرد در زمینه تجربه کاربری، انتظار دارند وی یک قوم شناس، یک پژوهشگر UX، یک طراح UX، یک مهندس کاربردپذیری و غیره باشد.
شما باید بتوانید نشان دهید در حالیکه متخصصانی که چند مهارت را با هم دارند، حتماً وجود دارند، اما در عین حال کمیاب هم هستند. همچنین باید بتوانید نشان دهید که حتی اگر بتوانید این افراد شگفت انگیز را پیدا کنند، در میزان کاری که یک نفر میتواند انجام دهد، محدودیت وجود دارد.
خلاصه
امیدواریم این ۷ ایده بتواند به مدیران در درک بهتر انتظاراتشان از تیم تجربه کاربری کمک کند. این بدین معنی نیست که مدیران طرف شما نیستند (مگر شما در حال حاضر شغلی ندارید؟) بلکه برای این است که آنها چیز زیادی از UX نمیدانند – این کار شماست که در امر آموزش به آنها کمک کنید.